رهارها، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

دختر نازنازی

نوروز مبارک

  گل مامان سومین بهار زندگیت مبارک.   آرزویم این است نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد . . . نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز . . . و به اندازه هر روز تو عاشق باشی عاشق آنکه تو را می خواهد . . . و به لبخند تو از خویش رها می گردد . . . و تو را دوست بدارد به همان اندازه که دلت می خواهد     دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمرجاویدان بماند خدارا میدهم سوگند برعشق هرآن خواهی برایت آن بماند بپایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند     نفس مامان امید وارم که امسال ...
29 اسفند 1390

اخرین روز های سال

دیگه کم کم عید داره میاد .فردا اخرین روز ساله و کمتر از ٣٤ ساعت دیگه به سال تحویل مونده و همه در تکاپو هستند تا این یک روز باقی مونده رو به کارهایی که انجام ندادن برسن. هوا هم پر از گرد و خاکه و خیلی باد میاد. من هم همه کارهامو کردم و منتظر بهارم. سبزه هامم دیگه بلند شدن و اماده هستن تا بذارمشون سر سفره.وقتی سفره مو انداختم ازش عکس میندازم و میذارم توی وبلاگت.   اخه امسال سال نهنگه. عزیز دلم پیشاپیش عیدت مبارک             ...
28 اسفند 1390

چهار شنبه سوری

  امشب شب چهار شنبه اخر ساله و همه می خوان این شب رو یه جورایی خوش بگذرونن.   از سر شب تا حالا صدای ترقه هم خیلی می یاد. من هم همچنان مشغول خونه تکونی هستم و این چند روز وقت نکردم برات بنویسم . الان نشستم پای کامپیوتر تا  یه چند خط  برات بنویسم و برم دنبال کارام. ان شاءالله همه سالم باشن و امشب برای کسی اتفاقی نیا فته. ...
23 اسفند 1390

دو تا عکس خوشمل

    این عکسها مال عروسی دختر خاله مامانه در تاریخ ٢٠/بهمن/٩٠ این نی نی کوچولو هم که کنارت نشسته و لباس هاش مثل توست ,دختر پسر دایی مامانه. ...
18 اسفند 1390

قصه موقع خواب

  دختر کوچولوی مامان تازگیها موقع خواب برای خودت قصه می گی تا خواب بری. اروم اروم و زیر لفظی برای خودت یه چیزایی می گی و با حرکات دستات قند تو دل مامان اب می کنی. الهی مامان فدات بشه. من و بابایی عاشق این اداها و قصه گفتن هاتیم. گل دخترم خیلی دوستت دارم .قول بده همیشه سالم باشی و کنار مامان بمونی. ...
18 اسفند 1390

خونه تکونی عید

با پایان سال شروع به خانه تکانی کردم . به خانه دل که رسیدم ,محبتت را برداشتم,نه غبار داشت و نه کهنه شده بود . مهرت جاودانه در دلم خواهد ماند.     با شروع ماه اسفند دیگه کم کم خونه تکونی ها شروع می شه و همه سعی می کنن خونه ها رو تمیز کنن و گرد و غبار یک ساله رو پاک کنن واز توی خونه بیرون بریزن . این یه رسمه که همه ایرانی ها انجامش می دن و ما هم مثل همه ایرانی ها این کار رو می کنیم. مامان از ١٠/اسفند شروع به خونه تکونی کرده و تا حالا نصف کاراش تموم شده.اتاق ها و کمد هاشون رو تمیز کرده و کارشون تموم شده.                  اشپز خونه...
18 اسفند 1390

دخمل وبلاگ نویس

منزتزتیتربلنبنتل نبرنتیل  نبکمنبل ذچحدنمنبحسا دسنث٣٢٤٣٠٤٥ه٧٨ چفقثسنبلتفثخ٥٩٠حج فغثص٥قفلمذنتدصفشض٣ جغ قتثفحمنچکنت٦٥نننننننننننننننققققققققققققققکککککککککک٣٣٣٣٣٣٣   گل دخترم این متن بالا رو خودت نوشتی ,مامان هم که دید جالبه دلش نیومد پاکش کنه و گذاشت که توی وبلاگت بمونه. الهی فدات بشم که تو هم وبلاگ نویس شدی. جریان از این قراره که مامان داشت برات می نوشت ,رفتم روی یه مطلب جدید,بعد یه دفعه دیدم برنجم داره می جوشه رفتم برنجم رو ابکشی کنم, که وقتی برگشتم دیدم  نشستی و داری می نویسی. الهی که خدا نگهت داره.تا من از کنار کامپیوتر پا می شم می دویی سمتش تا ادای مامان رو در بیاری. من هم برای یادگاری...
18 اسفند 1390

چهار دست و پا

ناز گل مامان وقتی که وارد ماه دوازدهم زندگیت شدی یعنی تقریبا از تاریخ 6/7/89 خیلی تلاش میکردی تا چهار دست و پا بری.تا اینکه خلاصه در تاریخ 20/7 89 موفق شدی . الهی قربونت برم .البته یک کم تنبل بودی چون مامانی میگه وقتی من کوچولو بودم نه ماهه که بودم راه افتادم.ولی خوب باز هم خدا رو شکر.دیر و زودش مهم نیست.   ...
17 اسفند 1390

نی نی کوچولوی مامان

دخمل نازنازی من عاشق پستونکه و باید موقع خواب همیشه توی دهنش باشه تا خواب بره. هر کار می کنم تا ازش بگیرم نمی تونم اخه خیلی بهش وابسته است. بهش می گه ممه ای و اگه یه ثانیه دیرتر بهش  برسه خونه رو می ذاره  روی سرش. تا حالا هم یه عالمه اش رو امتحان کرده.   این عکسهاش موقع خواب با پستونک از وقتی که نی نی بوده تا حالا                                                &n...
17 اسفند 1390